hot page

ساخت وبلاگ
بعضی روزا هستن که تکلیف هیچی مشخص نیس. نه خوبن و نه بدن.نه خیلی خوبن و نه خیلی بد. یعنی معلوم نیس جریان چیه. میتونستن ازین بهتر باشن یا میتونستن از این بدترم باشن. بهرحال یه شرایط خیلی معمولیه. همینجوری هم میگذرن. تعداد این روزا توی زندگیم کم نیس. وقتی بهشون فکر میکنم انگار یه دوره ی بلند مدته که روزهای خیلی بد و روزهای خیلی خوب بین اینا گنجونده شدن. بهرحال یه جورایی نمیشه گفت راضی ام ازشون اما وقتی به این فکر میکنم که میشد شرایط بدتر از این باشه راضی میشم. تلاش میکنم واسه بهبودشون اما انگار نمیشه کاریشون کرد. بهرحال اسم اینروزا رو گذاشتم "هیچ". روزای معمولی و بدون هیچ اتفاقی ... hot page...
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csamuraii84d بازدید : 20 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 4:59

سخت‌تر از درگذشت یه آدم خوب، تحمل کردن دوری و ندیدنشه. اینکه فکر کنی دیگه هیچ‌وقت نمی‌تونی رودررو ببینی و باهاش صحبت کنی. اینکه فقط ممکنه به خوابت بیاد و بتونی اونجا چند لحظه باهاش حرف بزنی یا نگاش کنی. اینروزا من این‌جوری‌ام. داغدار رفتن کسی هستم که جای خالیش بدجور احساس میشه. برادرم نبود ولی مثل یه برادر دوستش داشتم. خیلی وقت بود داغ دوری کسی به دلم نمونده بود ولی فکر نمیکردم کسی رو که حتا فکرشم نمیکردم اینجوری ترکمون کنه. مُردن یه جریان انکار ناپذیره و هرکسی یه روزی تجربه‌ش میکنه اما مُردن کسی که یه ارتباط عاطفی عمیق باهاش داشتی خیلی سخته و کنار اومدن با این شرایط سخت‌تر و سخت‌تر از همه دور بودن از خونه و خونواده‌س و بعد از دو سه روز باید برگردی تو کنج خلوت تنهایی خودت و به تنهایی این درد رو به دوش بکشی و شاید گاه‌گاهی با یه تلفن بتونی حرفاتو بزنی و درداتو تسکین بدی.   hot page...
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csamuraii84d بازدید : 14 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 7:33

زندگی با موجودات زنده‌ی بی‌زبون سخته. برای من که اینطوریه و نمیتونم باهاش کنار بیام. دلیل خاصی هم براش ندارم فقط گاهی فراموش می‌کنم بهشون برسم. یه مدتیه که چنتا گلدون گرفتم و گذاشتم روی سکوی اُپن آشپزخونه شاید بتونم از اینجا زندگی با موجودات زنده‌ای که باید حواسم بهشون باشه رو شروع کنم. عصرها پرده رو کنار میزنم تا یه کمی نور بخورن. حتا گاهی میبرمشون کنار پنجره که آفتاب رو کاملن ببینن. براشون اسم انتخاب کردم و به اسم خودشون صداشون میزنم و باهاشون حرف میزنم.  اما بازم یکی دوتاشون حالشون بده. حدس میزنم روش‌های نگهداریشون با هم فرق داره. مثلا یکیشون نور زیاد بخواد، یکیشون آب کمتری بخواد و ازین حرفا. همچنان دارم روشون کار میکنم. یکیشون به کلی داغون شد و منم انداختمش دور. چنتا گلدون دیگه هم آوردم که بقیه احساس تنهایی نکنن. هرروز برگاشونو دستمال می‌کشم و نازشون می‌کنم. شاید اگه یه گربه جای اینا می‌گرفتم وضعیت خودم بهتر بود ولی ترسیدم که نکنه گربه‌ی بدبخت زیر دستم بمیره! نکته‌ی جالب اینجاست با آدمها خیلی راحت‌ترم. اینکه بتونم با کسی ز hot page...
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csamuraii84d بازدید : 2 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 7:33

من آدمی هستم با همه چی کنار میام. با خستگی، بی خوابی، سرما، گرما، راه دور، دلتنگی، کار زیاد، خراب شدن ماشین وسط اتوبان توی یه روز سرد که باد هم داره به شدت میوزه، با بیدار شدن ساعت شیش صبح وقتی دوس داری پتو رو بپیچونی دور خودت و به خوابت ادامه بدی، یا حتا بیدار شدنای نصفه شب وقتی توی خواب دستشوییت میگیره، با دیدن این بدبختایی که تا کمر خم شدن توی سطل آشغالای گنده واسه دوتا دونه پلاستیک، با نخوردن چایی به مدت فراوون، با ننوشتن، نخوندن، با آپدیت نکردن وبلاگاتون، با جواب ندادنتون به کامنتها، با سرمای اول صبح وقتی میخوره به پیشونیت، با دروغهای بیست و سی، با بازی مزخرف استقلال، با مسیج مدیر ساختمون یه هفته قبل از موعد شارژ ماهانه، با سرعت افتضاح اینترنت، با سوسک!! با پیراهن اتو نشده، با دراوردن لباسهای شسته شده از توی ماشین لباسشویی و پهن کردنشون، با غذا پختن در اوج گرسنگی، با شکستن دندون وقتی داری لقمه رو می جوی، با گروههای خانوادگی تلگرام، با نخوردن شکلات، با عذاب وجدان بعد از خوردن سوسیس، با ناخن شکسته وقتی گیر میکنه به پرز لباسات، با بیکسویت ساقه طلایی، با چایی توی لیوان یکبار مصرف پلاس hot page...
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csamuraii84d بازدید : 7 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 7:33

دلتنگی چیز عجیبی نیست. ممکنه هر لحظه که اراده کنه سراغت بیاد. وقتی یه روز بعدازظهر از محل کارت میای بیرون و هوا گرفته و ابریه، وقتی داری توی خیابون راه میری یه برگ خشک از درخت میفته جلوی پات، وقتی یه آهنگ خاطره انگیز گوش میدی، وقتی به یه جمله از یه کتاب میرسی، وقتی یه شعر از یه دوست به دستت میرسه، یا وقتی عصر یه روز جمعه پشت پنجره وایسادی و داری غروب آفتاب رو نگاه میکنی...

hot page...
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csamuraii84d بازدید : 8 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 7:33

وبلاگ رو رها می کنن و کوچ میکنن به تلگرام. یه لینک میذارن توی وبلاگ و مخاطب رو میفرستن توی تلگرام و این یعنی دیگه این طرفا پیدات نشه. دیگه وقتی نوشته هامو میخونی حق نداری نظر بدی. وقتی یه چیزی مینویسم فقط بیا نگاش کن. اگرم خوندی یا نخوندی مهم نیست، مهم اینه که تعداد seenها بالا بره. اگرم فوروارد کنی توی چنتا گروه که دستتم درد نکنه. تعداد اعضا هم که بالا رفت چهارتا تبلیغ میگیرم و تبادل لینک میکنم و از این حرفا. دنیای تلگرام دنیای عجیبیه. داریم به مرحله ای میرسیم که به ازای هر یک نفر در ایران یک کانال درست میشه. وبلاگتونو رها نکنین، توی تلگرام کانال بزنین و بنویسین ولی وبلاگتونو رها نکنین hot page...
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csamuraii84d بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 7:33

- ماها خیلی وحشتناکیم. از اون چیزی که فکرشو میکردیم وحشتناکتریم. بیشترین آسیب از خودمون داره بهمون وارد میشه. بعد از آتش سوزی پلاسکو و هجوم مردم میشه اینو فهمید. از موبایل بدستهایی که سد راه نیروهای امداد شدن میشه اینو دید. اینها به کنار. از ازدحام جمعیت واسه دست و پا زدن یه اعدامی بالای چوبه دار میشه اینو حس کرد که ما چقدر خطرناکیم. از ایستادن و عکس و فیلم گرفتن از یه ماشین که واژگون شده و داره جرقه میزنه واسه منفجر شدن میشه کاملن درک کرد که ما چقدر خطرناکیم. چقدر میتونیم به خودمون آسیب بزنیم و این کارها همچنان ادامه داره... - درسته که زندگی پر از پستی و بلندیه اما گاهی فقط روی دور ترس و نگرانی و مصیبته و خیال بیرون اومدن از این وضعیت رو نداره. پشت سر هم داره اتفاقات بد میفته. - مدیریت بحران یعنی بعد از یک شبانه روز هنوز نمیدونی چند نفر از نیروهات توی ساختمون زیر آوار و آتش موندن. یعنی یه هلیکوپتر امدادی نداری. یعنی یه نردبون آتش نشانی درست و حسابی نداری. یعنی چنتا ماشین آبپاش مجهز نداری. یعنی نیروهات فقط از روی غیرت و شرف دارن امدادرسانی میکنن و نه از روی آموزش صحیح. یعنی قبل از هرچی hot page...
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csamuraii84d بازدید : 4 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 7:33

سالهای پیش از این، وقتی بچه بودم و هنوز کنار مادر میخوابیدم. انگار همهء دنیام توی همین آغوشِ امن خلاصه میشد. فکر و خیال نداشتم. بزرگترین دغدغه ام نوشتن مشقهای فردام بود. بی خیال از همه جا میخوابیدم بدون اینکه فکر کنم فردا چی میشه. صدای نفسهای مادرم بزرگترین اطمینانم بود که زندگی همچنان ادامه داره. از دنیای آدم بزرگها دور بودم،از مشکلاتشون، از سختیاشون... بعضی شبا اما مادر نمی خوابید. درد می کشید و پهلو به پهلو میشد. - مادر؟ چیزی شده؟ + نه پسرم، فقط حس میکنم دست و پام دارن میرن! - چجوری میرن؟ دست و پات کجا میرن؟ + انگار مال خودم نیستن. انگار دارن ازم جدا میشن! - یعنی چی؟ میخوای بگیرمشون که نرن؟ + (با لبخند) جایی نمیرن، فقط درد دارن. فکر و خیاله که شبا میان سراغ آدما... و من با دستهای کوچکم کف پای مادرم رو میمالیدم، جایی که تمامِ بهشت ذره ای از اونو پُر نمیکرد. سالها گذشت. بزرگ شدم و حالا دغدغه هام هم بزرگ شدن. دیگه بزرگترین دغدغه ام مشق فردام نبود. دنیام بزرگ شده بود. فکر و خیالهای مختلف سراغم اومدن. هرروز ماجرایی تازه برای فکر کردن داشتم. و شبها... شب که میشد هجوم میاوردن و خواب رو ازم hot page...
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csamuraii84d بازدید : 4 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 7:33

امشب

دارم برایت شعری می‌نویسم

اما

خوابم می‌آید

انگشتانم رو کیبورد سُر می‌خورند

سَرَم سنگین شدهیثئصححددقئصثتئباذذذذذذذذذذذذذذذذذغ

 

 

hot page...
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csamuraii84d بازدید : 2 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 7:33

درست همین روزاس... یعنی از همین روزا شروع میشه. اینروزا بیرون رفتن از خونه و خیابونگردی یا خرید کردن یه دل گنده میخواد. یه دل میخواد که ببینی و دم نزنی، ببینی و بغض نکنی، ببینی و غصه نخوری... همین روزاس که هرچی به عید نزدیکتر میشی تعداد بچه هایی که با صورتها و دستای کثیف و یخزده میان سر راهت با یه قیافه ی معصوم ازت میخوان که ازشون فال بخری، ازشون یه بسته کبریت یا چسب زخم بخری. همین روزاس که بیشتر دلت به درد میاد. همین روزاس که میخوای بری بیرون و یه شلوار واسه عیدت بگیری اما همش چشمت میفته به این بچه ها... اون وقته که دیگه حس نداری چیزی بگیری واسه خودت... فکر میکنی که چجوری میتونی به اینا کمک کنی. چقدر میتونی ازشون خرید کنی آخه. گیرم همه ی کبریتاشو خریدی. یا همه ی فالهاشو اون شب برداشتی. فردا چی؟ پسفردا چی؟ اینروزا حواسمون به همه جا باشه. به دور و برمون. به بچه هایی که توی سرما میان سر راهمونو ازمون میخوان فال بگیریم. شاید نتونیم کاری کنیم که خوشبخت بشن اما یه فال کوچولو، یه لبخند، یه دلجویی... میتونه حالشونو واسه چند لحظه خوب کنه. اینا زندگیشون دست خودشون نیس، سرنوشت خیلیا دست خودشون hot page...
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csamuraii84d بازدید : 4 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 7:33

 

مرا هزار امید است و هر هزااااااررر هیچ...!!

 

 

hot page...
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csamuraii84d بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 7:33